سایدا جونسایدا جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

سایدا دردونه ی مامان و بابا

سفره هقت سین و ثبت خاطره ها

میدونستم اگه سفره هفت سین را بالا دست بچینم تو دائم میری روی مبل و هر جور هست خودتو به سفره میرسونی و خرابکاری میکنی. برای همین سفره را روی زمین چیدم تا خوب ببینی سیر بشی و بعد بردم بالای اپن چیدم. عاشق این بودم که زودتر لباس نو تنت کنم. این جلیقه و دامن را از تهران (هفت حوض) برات خریدیم      عیدی مامان سمیرا و بابا محمد به سایدا جون (بلز)     عزیزم خیلی خوشحال شدی و  ذوق کردی   ...
8 فروردين 1393

تولد یکتا جون و محمد امین جون

این روزا..... چی بگم که فقط داریم دعا میکنیم که زودتر تموم بشه یه تولد برای روحیه همه خوب بود گرچه توی این تولد خیلی اذیتم کردی و خیلی بهونه گیری کردی اما درکت میکنم آخه تازه ده روزه که تورا از شیر گرفتم.   محمد امین و یکتا و نیایش         سایدام اخمالو وعصبانی       اینم هدیه خاله سمیرا       بدون شرح           ...
5 فروردين 1393

دلنوشته ها

ع سلم دقیقا روز 9 اسفند 1392 وقتی تو این روز مهم یک نوزده ماهگیت تمام شد و رفتی توی بیست ماهگی تو را از شیر مادری گرفتم . بماند که پا به پای خودت وقتی بهونه میکردی گریه کردم. بماند که خودمم دلم برای شیر خوردنت تنگ میشد. بماند که هر لحظه که میگذشت عذاب وجدانم بیشتر میشد بماند که با بهونه گیری هات بیشتر دل من را میسوزوندی و ناراحتم میکردی خلاصه که اون روزهای تلخ و بد به هر سختی که داشت گذشت و یواش یوااش  از سرت اُفتاد اما من دلم برای شیر خورنت تنگ شده دلم برای به من چسبیدنت تنگ شده  دلم برای اون طوری خوابیدنت تنگ شده دلم برای با ناز و عشق بغل گرفتنت تنگ شده ...
5 فروردين 1393

یکی دیگه از هنر های مامان سمیرا

عزیز دلم بازم هنر و سلیقه خرج کردم ، خدایا به همه مادر ها دختر بده تا این طوری آرزو هاشون رابرآورده کننن نمیدونی تو این اوج گرفتاری و دغدغه بافتن شال و کلا و شنل واقعا حوصله می خواد.نفسم ببخش که خیلی دیر وبت را به روز میکنم.خب درسته خونه نیستم  اما یکم هم کم حوصله شدم. این شال و کلاه را وقتی رو سر سحر دختر خاله رزیتا دیدم. خوشم آمد و خواستم برای تولدیکتا ببافم برای یکتا هم بافتم به نیت تولد 2 سالگیش. بابا محمد حیلی خوشش آمد برای تو هم بافتم. راستی یک مدّت خیلی اذّیتم کردی چون داشتی 4 تا دندون در می آوردی . گلم 12 تا دندون داری برای در آوردن هر کدومشون 1 هفته غذا نمی خوردی و لجبازی میکردی البته نفسم شم...
17 اسفند 1392

یک روز با دوستان سایدا نفس

امروز خیلی زحمت دادیم به خاله مریم و مهمون مریم جون و پسر نازش محمد معین بودیم.  خیلی نگران این بودم که باز دوباره مثل خونه خاله زهره کنی و من و مجبور کنی زود بلند شم اما خوب.... بهتر بودی و سرت با اسباب بازی ها گرم شد و وفتی ایلیا هم آمد تقریبا باهم خوب بودین و از اون دعوا و کشمکش و کتک کاری خبری نبود. امروز حسابی به مریم جون زحمت دادیم . خاله جون دستت درد نکنه شکلاتت خیلی خوش مزه بود. خونه قشتگ  شیکی دارین و از همه مهمتر پسرت خیلی نازه حتما براش اسپند دود کن و خیلی مواظبش باش تا زود بزرگ بشه و بیا تو جمع ما وروجک ها.     از سمت راست : محمد معین جون حدودا 3 ماهه. غزل جون حدودا 1...
17 اسفند 1392

حموم با حوله جدید

این حوله را وقتی برای اولین بار تنت کردم عکس العملت خیلی جالب بود. داشتی با دقت نگاهش میکردی وخیلی خوشحال شدی. عاشق این خوشحالی ها و این ذوق کردنتم .     الهی فدای اون توجه و نگاه زیبات بشم     ...
17 اسفند 1392

روزهای شیرین با تو بودن

عزیزم ببخش که مامان فعالی تو بروز کردن وبت نیستم اما خداییش نصفش مقصر خودتی که اصلا نمیذاری کاری انجام بدم البته فکر کنم دیگه خاله فاطیما و خاله ستاره و مریم جون و خاله حکیمه تا حدی حق را به من میدن. نفسم عاشق کارهای جدید و دخترونتم .میشینی موهای عروسکت را شونه میکنی وای نمیدونی چه احساسی دارم ، چه حال قشنگیه تو را مشغول بازی دیدن ، چه لذتی داره       اون گوشه دستت جنازه کنترل ویدئوستکه الان حتی اثری از جنازه هم نیست احتمالا باید این جنازه را توی سطل برنج یا زیر تخت پیدا کنم .نگران نباش شایدم خودت دلت به حالم سوخت و رفتی آوردی تا من حداقل برم یه کنترل دیگه بخرم     ...
17 اسفند 1392

گلم یاد گرفته خودش غذا می خوره

عزیزمی نفسم . وااای که چه عشقی داره خودت قاشق را از من می گیری و شروع میکنی به غذا خوردن. فقط مامانی نمیدونم چه صیغه ایه که میری روی تخت و غذا می خوری. به لطف تو مامانی مجبور شد رو تختی را بشوره و بابا را خوشحال کنه. نوش جونت عسلم . بعد از یه مدت غدا نخوردن دندون در آوردن حالا که غذا می خوری دنیا را به من میدی عزیزم.     شما تو ایت تصویر چند تا از اسبابا بازی های سایدا جون را هم میبینید  ......   دقت کنید میبینید.....   درست حدس زدید گیره های سر و چهل گیس از جمله اسباب بازی های سایدا جونه   ...
22 بهمن 1392

سمنو خوردن یا کرم زدن به دست وصورت؟

عزیز دلم این مدت که ماشالله 4 تا مروارید زیبای دیگه به دهنت اضافه شده خیلی چیز ها را سعی    می کنی بخوری از گیره های سرت گرفته تا غذای ما بزرگا و .... آخه نفسم خدایی کاغذ و گیره سر و کنترل چه مزه ای میده؟؟؟؟؟ اینم یه شیرین کاری و البته کلی کار تراشیدن برای مامانی. سایدا دلبندم این سمنویه سمنو.نه کرم که به دست و پات مالیدی؟؟ آخه بی انصاف سر و صورت شسته میشه لباس و روفرشی را چه کنم؟؟ اونم سمنو که زود خشک میشه و شستنش سخته. الهی دور سرت بگردم که با شیطنت نگام میکنی و می خوای دوربین را ازم بگیری.           ...
20 دی 1392